Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-04-30@21:08:39 GMT

برای این پدر شهید روضه علی‌اکبر نخوانید!

تاریخ انتشار: ۴ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۳۱۶۶۵۱

برای این پدر شهید روضه علی‌اکبر نخوانید!

گروه زندگی؛زینب نادعلی:می‌گویند اگر علی‌اکبر علیه‌السلام می‌ماند شاید امام بعدی ایشان بود و امام بعد او را شبیه‌ترین فرد به پیامبر(ص) تربیت می‌کرد. اما گویا امام حسین علیه‌السلام می‌دانست علی‌اکبرش قرار است با اربا اربا شدنش، تشنگی و جنگ‌آوری‌اش نه یک امام، بلکه هزاران علی‌اکبر دیگر در تاریخ به جای بگذارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

می‌دانست برای همین وقتی پاره تنش، عزیزترین و محبوب دلش، آنکه مرهم دلتنگی‌اش برای پیامبر بود. اذن میدان خواست اولین نفر به او اجازه داد. قصه امروز ما قصه این علی‌اکبرهاست. از زمان انقلاب، جنگ تحمیلی، دفاع از حرم، دفاع از امنیت و حجاب این جوانان بودند که میدان را به دست گرفتند و وقتی قرار شد کسی لباس رزم بپوشد لبیک گفتند و به علی‌اکبر لیلا اقتدا کردند. حالا قرار است ما در شب هشتم راوی چند علی‌اکبری باشیم که تاریخ در دل خودش جای داده.

شهیدی که اربا اربا شد

«نمی‌شد جایی روضه علی‌اکبر«ع» باشد و محمدابراهیم نباشد. عاشق هیئت بود اما این هیئت اگر به روضه علی‌اکبر«ع» پیوند می‌خورد.همه‌چیز فرق می‌کرد. سینه‌زنی‌اش، حال و هوایش، اشک‌هایش. اصلا شب‌ علی‌اکبر«ع» که می‌شد نگرانش می‌شدم. طور دیگری دوست داشت جوان ارباب را. شب هشتم محرم، دلش می‌خواست روضه بگیریم. هرجا هم که روضه ایشان بود، بانی می‌شد و نذری می‌داد. من هم علی‌اکبری بودم از همان بچگی. اما جنس ارادت محمدابراهیم فرق داشت. توی خانه راه می‌رفت و برای خودش روضه می‌خواند. زمزمه می‌کرد و ذکر لبش همیشه علی‌اکبر بود. از سوریه که برگشت تا لب می‌گشاد و از علی‌اکبر می‌خواند. بغضش می‌شکست.»
تمام زندگی شهید «محمدابراهیم کاظمی» همین چند خط است. چند خط عشق و ارادت به اکبرلیلا  که همسر شهید برایتان نقل کرد. از آن شهدایی است که به علی‌اکبری بودنش معروف است. روضه مجسم علی‌اکبر است. جوانی در سن و سال جوان ارباب که شهادش هم مثل حضرت علی‌اکبر شد. هم در جوانی به شهادت رسید و هم اربا اربا شد. پیکرش هیچ‌وقت برنگشت! بعد از حادثه ناوچه کنارک کسی نتوانسته بود پاره‌های پیکر را از دریا جمع کند و برگرداند. اصلا پیکر اربا اربا شده آوردنش سخت است.کار یک نفر نیست. وگرنه ارباب‌مان جوانان بنی‌هاشم را صدا نمی‌زد.


پیکرش هیچ‌وقت برنگشت! پیکر اربا اربا شده آوردنش سخت است.کار یک نفر نیست.

برای این پدر شهید روضه علی‌اکبر نخوانید!

چند سالی است که تاب شنیدن روضه‌های علی‌اکبر«ع» را ندارد. جان ندارد مثل قدیم بنشیند در مجلس عزای سیدالشهدا«ع» و روضه‌خوان از تکه‌تکه‌شدن تکیه‌گاه پدر بگوید. چندسالی است که شب هشتم محرم روضه علی‌اکبر «ع»که خانواده می‌شود پدر شهید«محمدحسین حدادیان» هم قدم تند می‌کند و به گوشه‌ای پناه می‌برد که از اربا اربا شدن علی‌اکبر«ع» نشنود! چند سال پیش محمدحسین 22 ساله‌اش را با ماشین زیرگرفتند. یک عده دوره‌اش کردند و با هرچه که داشتند محمدحسین را زدند. فقط 35 گلوله ساچمه‌ای خرج صورت جوانش کردند. با میله به چشمش کوبانده بودند و با تیغ موکت‌بری، تمام بدنش را بریده و اربا اربایش کرده بودند. آنقدر که پیکر محمدحسین، فقط 50، 60 بخیه خورد تا کفن شد و برای تشییع آماده شد. حالا روضه‌ها نمک‌اند به زخم پدر. نه اینکه خواندن از علی‌اکبر درد اربا اربا شدن پسر را برایش یادآور شود نه! دیدن محمدحسین است که تجسم روضه‌هاست! محمدحسین برایش  یک مصرع از آن قصیده بلندبالای پیکر علی‌اکبر«ع»است. یک مصرع جانسوز اما همانی است که محمدحسین می‌خواست!

وقتی بی‌تاب دفاع از حرم حضرت زینب«س» بود و حتی برای آنکه جواز رفتن بگیرد خود را افغانستانی معرفی کرد و هم‌پای لشکر فاطمیون عازم سوریه شد. به علی‌اکبر امام حسین اقتدا کرد. علاقه‌اش به علی‌اکبر امام حسین«ع» آنقدر بود که وقتی در بیست سالگی وصیت‌نامه‌ای نوشت.از راهی گفت که در مکتب علی‌اکبر آموخته:«خوشا آنان‌ که شهادت قسمتشان مى‌شود. خدا مى‌داند که بر خود واجب دانسته که به پیروى از على اکبر امام حسین(ع) در جبهه‌هاى حق علیه باطل حضور پیدا کنم و از حرم عمه سادات در حد توان خود دفاع کنم که در روز قیامت شرمنده مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها و ارباب بى‌کفنم نباشم. جان ناقابلى دارم که پیش‌کش حضرت صاحب‌الزمان و نائب بر حقش امام خامنه‌اى مى‌کنم.» 


اهل عکس گرفتن نبود اما بعد از شهادتش چند عکسش خیلی چرخید. روز عاشورا گرفته بود. عاشورا همان سالی که شهید شد.

فرمانده‌ای که یک گروهان را عاشق کرد!

«رسیدن به سن ۳۰ سال، بعد از آقا علی اکبر(ع) برایم ننگ است.تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی اکبر(ع)؛ اصلاً نمی‌توانم تصور کنم. فرق سالم را بعد از آقا علی اکبر(ع) نمی‌خواهم. چقدر خوب می‌شد سر در بدنم نداشته باشم. چقدر جالب و رؤیایی و زیباست وقتی ارباب می‌آیند بالای سرم. تن ِ تکه‌تکه‌ام برایشان آشنا باشد و با دیدن شباهت‌های بدن من و شهزاده علی اکبر(ع) کمی از آن غم و غصه بدن ارباً ارباً تسلی پیدا کند. خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم.» این‌ اوصاف عشق، یک برگ از دلنوشته‌های شهید فاطمیون«مهدی صابری» است. همان شهیدی که بعد از بسم‌الله، وصیت‌نامه‌اش را با یاعلی‌اکبر لیلا آغاز کرده بود. اصلا تکه کلامش بود. بعد هرجمله،برای توسل و در هر کار سختی ذکر زبانش علی‌اکبر بود. گاهی شعر می‌گفت و گاهی می‌نوشت آن هم همه در وصف پسرجوان ارباب. دیگر همه می‌دانستند این مهدی صابری عجیب عاشق است.
وقتی فرماندهی یکی از گروهان‌ها را  به مهدی صابری دادند، گفته بودند اسمی برای گروهان جدید انتخاب کند. لازم به پرسیدن نبود همه از پیش می‌دانستند مهدی هرچه که داشته باشد را مزین می‌کند به نام علی‌اکبر«علیه‌السلام». مثل اسم هیئت‌شان در قم، اسم گروهان را هم علی‌اکبر گذاشت. مثل تاریخ عروسی‌ای که مادر برایش انتخاب کرده بود. وقتی آستین بالا زدند برایش، مادر خندید و گفت: مهدی عروسی‌ات را هم روز میلاد خود آقا می‌گیریم. خوبه؟! مهدی قبول کرد اما زودتر از آنکه به عروسی برسد. پرگشود و به آن عشقی رسید که همیشه برای داشتنش شکرگزار بود.« خدایا ممنونم که دوران حیاتم را در این بازه زمانی قرار دادی و به من توفیقات و افتخارات خیلی خیلی زیادی عنایت کردی نمونه‌اش حب شهزاده علی اکبر(ع) است.»


مهدی صابری را بیشتر از نامش با یک جمله می‌شناختند «همانی که عاشق علی اکبر است»

 

این ریش‌ها جان می‌دهد که با خون خضاب شود!

 شب عملیات بودو نمی‌دانستیم برای هر کدام‌مان چه اتفاقی می‌افتد. اسم کدام‌مان را از لیست شهدا خط می‌زنند و کدام از ما فردا می‌رود خدمت ارباب علیه السلام. یک ساعت بود دور هم جمع شده بودیم.چیزهایی که باید بگوییم را گفتیم. حرف‌هایمان گاه شوخی بود و خنده، گاه از شهادت و وصیت‌نامه. چشمم خورد به «مرتضی کریمی» به شوخی گفتم این ریش ها را بزن.گفت: «این ریش‌ها جان می‌دهد که با خون خضاب شود. من خیلی دوست دارم مثل حضرت علی اکبر اربا اربا شوم». گفتیم مرتضی هیچ‌کس با گلوله اربا اربا نمی‌شود. خیالت راحت.
فردا در منطقه خانطومان درگیری خیلی سنگین بود. مسلحین ما را به رگبار بستند و در عرض پنج دقیقه همه بچه‌ها به زمین ریختند. مجروحین را گذاشتیم در ماشین که ناگهان صدایی آمد. گفتم: «چی شد؟» گفتند مرتضی پرید. دیدم کنار تویوتا سرش یکجا و تنش یک‌جای دیگر افتاده است. همانطور که گفته بود علی‌اکبری شهید شد.


گفتیم مرتضی هیچ‌کس با گلوله اربا اربا نمی‌شود. خیالت راحت.

فرق دارد علی‌اکبری شهید شوی یا مثل حبیب!  

این بار راوی این مکتب علی‌اکبری همسر شهید مدافع حرم«مهدی بختیاری» است. شهیدی که عاشق شهادت بود اما در جوانی. «روز قبل از اعزامش بود. داشتم وسایلش را جمع می‌کردم و یک بار دیگر با دلتنگی‌هایم کلنجار می‌رفتم تا چیزی نگویم و مانع نشوم. آقامهدی هم مثل من دل توی دلش نبود اما برای شهادت. گفت:« خانم دعا کن برام.»
می‌خواستم مطمئن شوم این دعایی که می‌گوید برای شهادت نیست. پرسیدم آقامهدی چه دعایی! گفت:«خودت که می‌دونی.» راست می‌گفت می‌دانستم همیشه از من دعای شهادت می‌خواست. برای قرار دل هردویمان جمله‌ای را پیدا کردم و گفتم:« آقامهدی سردار همدانی هم سن زیادی داشت که شهید شد، ان شاءالله شما هم شهید بشی اما مثل سردار همدانی.» اما گفت:« فرق داره علی‌اکبری شهید بشی یا مثل حبیب!» آخرین اعزامش بود. وقتی برگشت علی‌اکبری شده بود.»


شهید بختیاری می‌گفت فرق داره مثل علی‌اکبر شهید بشی یا مثل حبیب


این شهید امنیت روضه مجسم تشنگی علی اکبر است!

این‌بار شهید امنیت« پرویز کرم‌پور» با جانش بانی گوشه‌ای از روضه مصور علی‌اکبر شده برایمان. همان شهیدی که هنگام انجام ماموریت تمام تنش سوخت و  چند شب هم‌پای خانواده اباعبدالله تشنگی کشید و به فیض شهادت رسید. همسرش می‌گوید:روز اول محرم بود که آقا پرویز دچار سوختگی شدید شد. اجازه نداشت آب بخورد. برایش مطلقا ممنوع بود.لب هایش چاک خورده بودند. از تشنگی خون می‌نشست روی شکاف لب‌هایش. بی‌قرار بود. آنجا بود که من مضطر شدن یک آدم را از شدت عطش تازه درک کردم. سال‌ها برایم روضه خوانده بودند و حالا داشتم تمام آن روضه‌های عطش را به چشم می‌دیدم. هر چند دقیقه یک بار صدایم می‌زد.« آب، راحله جگرم سوخت، آب می‌خواهم.» کارش به تمنا می‌کشید اما اجازه نداشتم یک قطره آب هم به او بدهم. از ناچاری می‌نشستم و برایش روضه می‌خواندم.« پرویز عیبی نداره. محرمه! کاش ماهم مثل تو می‌تونستیم آب نخوریم بچه‌های امام حسین علیه‌السلام هم این روزها تشنه‌اند.» آرام می‌شد. از گوشه چشمانش اشک غلط می‌خورد و سلام می‌داد به امام حسین.
شب حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام بود. نشسته بودم وسط هیئت که گریه کنم و دلم آرام شود. اما روضه‌خوان خط به خط از تشنگی علی‌اکبر می‌گفت.« اى پدر! تشنگى مرا کُشت و سنگینىِ آهن، تاب مرا بُرد. آیا آبى براى نوشیدن هست تا با آن در برابر دشمن، نیرو بیابم؟» هر خط روضه که می‌خواند پرویز می‌آمد جلوی چشم‌هایم و لب‌های چاک خورده‌اش. خجالت کشیدم از امام حسین و علی‌اکبرش علیهم السلام. این بار دیگر برای ماندنش دعا نکردم. خدایا راضی‌ام به رضایت. پرویز رفتنی بود. ساعتی بعد، میان هیئت آمدند و خبر شهادت پرویز را آوردند.« همسرتان لب تشنه شهید شد!»


شهیدی که هنگام انجام ماموریت تمام تنش سوخت و چند شب هم‌پای خانواده اباعبدالله تشنگی کشید

پایان پیام/ 

منبع: فارس

کلیدواژه: محرم شهید محمدحسین حدادیان علی اکبر روضه علی اکبر اربا اربا شد علیه السلام امام حسین ع علی اکبر مهدی صابری علی اکبر ع علی اکبری شهید شد روضه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۳۱۶۶۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نکوداشت اکبر زنجان‌پور همراه با شرم و حیای نوید محمدزاده

نکوداشت اکبر زنجان‌پور با سخنانی از محمود دولت‌آبادی، محمد رحمانیان، مسعود دلخواه، نوید محمدزاده و دکتر پرویز ممنون (استاد این هنرمند در دانشکده هنرهای زیبا) برگزار شد.

به گزارش ایسنا، این نکوداشت، عصر روز یکشنبه ۹ اردیبهشت ماه همزمان با زادروز حمید سمندریان که یکی از استادان زنجان‌پور بوده است، با حضور جمع پرشماری از مخاطبان در تالار استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان ایران برپا شد.

در این مراسم که به کوشش انجمن کارگردانان تئاتر ایران با اجرای محمد سلوکی برگزار شد، نشان ویژه خانه تئاتر به این هنرمند باسابقه اهدا شد.

در آغاز، شهرام گیل‌آبادی، رییس انجمن کارگردانان با اشاره به زادروز حمید سمندریان گفت: نام او خاطرات فراوانی به ذهن هر یک از ما می‌آورد و هُرم نفس ایشان بر صورت تک تک ما نشسته و هیچ لحظه‌ای در تئاتر ما بی‌حضور ایشان نبوده. 

او با ارایه توضیحاتی درباره تقدیرهایی که در نوزدهمین «شب کارگردان» صورت می‌گیرد، افزود: خوشحالیم در سال قبل به سختی سعی کردیم در کنار دوستان‌مان بایستیم. هیچ تحمیلی را نپذیریم و با استقلال در جهت عملی کردن نظرات خود بکوشیم. همچنان در کنار تمام هنرمندان تئاتر می‌ایستیم و  به ظالم اجازه صف‌آرایی نمی‌دهیم چون تئاتر، عرصه حقیقت است.

گیل‌آبادی یادآوری کرد: سال قبل مدالیوم خانه تئاتر به آتیلا پسیانی اهدا شد که امسال یاد او را گرامی می‌داریم. 

در ادامه تصاویری از آتیلا پسیانی در مراسم سال گذشته این انجمن پخش شد و حاضران به یاد او کف زدند.

سپس احسان حاجی‌پور ، دبیر برنامه و عضو هیات مدیره انجمن کارگردانان با خوشامدگویی به مهمانان متن اولین لوح تقدیر را که به علی شمس مربوط می‌شد، ارائه کرد و این تقدیر با حضور صدرالدین زاهد، کارگردان، مترجم و بازیگر باسابقه تئاتر انجام شد.

علی شمس، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر با تشکر از برگزارکنندگان برنامه آرزو کرد مسیر اتفاقات طور دیگری بچرخد و همه کسانی که به شیوه‌های گوناگون کار می‌کنند، بدون هیچ گونه رنج و تبعاتی بتوانند آثار خود را ارائه کنند.

او عنوان کرد که بهتر است برای اینکه برنامه به حاشیه کشیده نشود، سکوت کند.

در ادامه آرش دادگر، عضو هیات مدیره انجمن کارگردانان طی سخنانی درباره علیرضا کوشک جلالی، کارگردان و مدرس تئاتر، متن تقدیرنامه او را خواند و این کارگردان با حضور اصغر همت، تقدیر شد.

کوشک جلالی با تشکر از برگزارکنندگان این برنامه فقط آرزو کرد که برخی خبرهای ناخوشایند را که این روزها می شنویم، دیگر نشویم.

در بخش بعدی، مراسم تقدیر از ژاله علو برپا شد که خودش در برنامه حضور نداشت اما پیامی صوتی را فرستاده بود که پخش شد.

او در این پیام عذرخواهی کرد که به دلیل کسالت، نتوانسته در برنامه شرکت کند و از عشق و علاقه‌اش به تئاتر و نمایش رادیویی گفت.

او همچنین به پیشینه حضورش در تئاتر و هنرمندانی که با آنان همکاری داشته، اشاره کرد.

علو عنوان کرد که در رادیو نمایش‌های بسیاری را کارگردانی کرده و افزود: برایم افتخاری است که توانستم کارهایی انجام دهم که بعد از گذر سال‌ها هنوز به خوبی از آنها یاد می‌شود.  او در پایان شعری از سروده‌های خودش را خواند.

سپس محمد رحمانیان، دیگر عضو هیات مدیره انجمن کارگردانان متن تقدیرنامه ژاله علو را خواند و ایرج راد به نمایندگی از علو تقدیرنامه او را دریافت کرد.

او همچنین بخش کوتاهی از نمایشنامه «روزهای رادیو» را که اشاره‌ای به ژاله علو و رقیه چهره آزاد داشت، اجرا کرد. 

رحمانیان حضور کوشک جلالی را در تئاتر کشورمان همچون معجزه‌ای خواند که در امر آموزش در استان‌های گوناگون و ترجمه و کارگردانی ثابت قدم است و خطاب به او گفت: علیرضای عزیز بمانی برایمان!

هایده حائری ، مدرس تئاتر و دیگر هنرمند حاضر در برنامه از جایگاه تماشاگران گفت: من اعتراض دارم.

او از مردم کشورمان قدردانی کرد که به هنرمندان کشورشان احترام می‌گذارند و در مراسم تقدیر از آنان شرکت می‌کنند و گفت: الان احساس کردم جای یک خانم در مراسم تقدیر از خانم علو خالی است. ایشان دوست خیلی صمیمی دو تن از عمه‌های من بودند؛ خانم‌ها طوسی و عذرا حائری. حیف است که تقدیرنامه خانم علو را دو تن از آقایان دریافت کنند.

او بعد از این سخنان طنزآمیز که با خنده‌های تماشاگران همراه شد و به دعوت رحمانیان که در دانشکده هنرهای زیبا دانشجویش بوده، روی صحنه رفت و تقدیرنامه علو را دریافت کرد.

رحمانیان نیز در سخنانی از حائری به عنوان یکی از استادان خوب خود یاد کرد که به نوعی، منشأ ساخت فیلم «هامون» شده چون با اجرای اثری از او، داریوش مهرجویی خسرو شکیبائی را برای بازی در «هامون» انتخاب کرده است.

در بخش بعدی، بخش‌هایی از فیلم زندگی تئاتری اکبر زنجان‌پور در گفتگو با محمد رحمانیان پخش شد.

سپس محمود دولت‌آبادی روی صحنه رفت و با تشریح خاطراتی از مهدی فتحی (بازیگر فقید تئاتر) که دوست مشترک خودش و زنجان‌پور بوده، گفت: ما در آن دوران قدم می‌زدیم و فکر می‌کردیم کسانی که کار هنر نمی‌کنند، چه می‌کنند.

او ادامه داد: زنجان‌پور در کنار دیگر دوستان ما سعی کرده هنر بورزد ولی همیشه موانع اجازه نداده این فعالیت چه در ایشان و چه در دیگر دوستان، ادامه پیدا کند.

دولت‌آبادی افزود: آنچه مایه خرسندی من است، حضور این اجتماع است که به مناسبت دوستی هنرمندان تئاتر تشکیل شده و بسیار گرامی است.

این داستان‌نویس با سابقه که پیشنیه تئاتری دارد، خاطراتی از دوران مشکلات خودش در تئاتر در سال ۵۳ بیان کرد و افزود: بعد از آن سال، دیگر روی صحنه نرفتم ولی سال ۵۶ پیشنهاد تشکیل سندیکای تئاتر را دادم و در تئاترهای لاله‌زار به نشان تقدیر از هنرمندان گذشته خود برنامه‌ای تدارک دیدیم اما متاسفانه دیگر آن تئاترها باقی نماند.

دولت‌آبادی خطاب به حاضران در برنامه افزود: وقتی مهدی فتحی کسل و بی‌حوصله می‌شد، برای خودش نقشی می‌ساخت و آن را اجرا می‌کرد. یعنی لازم نیست حتما چیزی بشود، همین که هستید و سرپا هستید، همین که چنین شب‌هایی برگزار می‌شود، یعنی شدن. چیزی در انتظار هنرمند نیست. آرزو می‌کنم همیشه رونده باشید و وقتی هم خسته می‌شوید، خستگی از تن دور کنید و دوباره ادامه بدهید.

سپس رحمانیان بار دیگر روی صحنه رفت و با یادآوری خاطراتی از زنجان‌پور گفت: اولین بار استاد را در «آتش بدون دود» کار نادر ابراهیمی و بعد از آن در فیلم «بیتا» هژیر داریوش و پس از آن در نمایش‌های تلویزیونی دیدم.

این نمایشنامه‌نویس و کارگردان اضافه کرد: اولین مواجهه من با آقای زنجان‌پور به عنوان کارگردان، اجرای درخشان ایشان از نمایشنامه «همه پسران من» کار آرتور میلر بود که سبب شد راه خودم را به عنوان کارگردان پیدا کنم. صحنه‌های درخشان این نمایش از یک کلاس درس آموزنده‌تر بود و هنوز تک تک صحنه‌های آن را به یاد دارم و بزرگترین تاثیری است که یک اثر هنری و یک کارگردان بر من گذاشته است. 

رحمانیان از اجرای نمایش«مروارید» نوشته عزت‌الله مهرآوران و کار زنجان‌پور به عنوان دیگر نمایش درخشانی یاد کرد که همچنان تاثیرش بر او باقی مانده و آرزو کرد که سایه زنجان‌پور همچنان بر سرمان باقی بماند.

در بخش بعدی برنامه، تصاویری خاطره‌انگیزی از نمایش «نگاهی از پل» نوشته میلر و کار سمندریان پخش شد که سال ۵۱ اجرا شده است.

سپس مسعود دلخواه، دیگر کارگردان حاضر در برنامه در سخنانی با بیان اینکه مبالغه نمی‌کند، گفت: تصمیم دارم از دشواری اکبر زنجان‌پور بودن صحبت کنم چون اکبر زنجان‌پور بودن، اصلا ساده نیست. 

او با یادآوری اولین خاطره‌های خود از زنجان‌پور افزود: نمایشی از رکن‌الدین خسروی دیدم که زنجان‌پور و بهروز بقایی در آن بازی می‌کردند. او در این نمایش بیش از ۲۵ کارکتر را بازی کرد و هنوز صدایش و انرژی‌اش را که خیلی سریع از نقشی به نقشی می‌رفت، در ذهنم مانده. 

دلخواه با بیان خاطره همکاری‌اش در نمایش «دایی وانیا» به کارگردانی زنجان‌پور ادامه داد: یک نفر می‌تواند بازیگر، کارگردان، دوبلور یا انسان شریفی باشد و همیشه خود اصیلش باشد ولی داشتن همه اینها در یک جا سخت است و اکبر زنجان‌پور همه اینها را با هم دارد. رفتار او می‌تواند الگویی باشد برای نسل جوان؛ از دیسیپلین کاری‌اش تا برخورد یکسان با همه اعضای گروه.

وی خاطرنشان کرد: در نمایش «دایی وانیا» کاریزمایی روی صحنه می‌دیدم که نظیرش را ندیده بودم. کاریزمای اکبر زنجان‌پور، از خود بودن اوست و نترس بودن و نقاب به چهره نداشتنش. ما بعد از آن نمایش، در گفتگوهایمان از ابزورد بودن شرایط اجتماعی و تئاتری با هم حرف می‌زنیم.

دلخواه در پایان سخنانش پیشنهاد کرد یک جایزه بازیگری به اسم اکبر زنجان‌پور نامگذاری شود و توضیح داد: این نامگذاری تنها به دلیل این نیست که او بازیگر خوبی است بلکه چون انسان شریفی است. 

در ادامه، نوید محمدزاده به عنوان نماینده‌ای از نسل جوان در سخنانی درباره زنجان‌پور گفت: خجالت می‌کشم درباره ایشان صحبت کنم.

او خطاب به زنجان‌پور ادامه داد: استاد خیلی دوست‌تان دارم. چندی پیش فرصتی شد تا در کنار شما متنی را دورخوانی کنیم. امیدوارم قسمت باشد روی صحنه کنارتان بازی کنم و نفس شما را حس کنم و لذت ببرم و یاد بگیرم. سلامت باشید و سرحال.

 در بخش بعدی، شهرام گیل‌آبادی که مدت‌ها مدیر رادیو بوده، خاطراتی از دوران کاری خود در این رسانه بیان کرد و گفت: هُرم نفس خیلی از بزرگان‌رادیو بر صورتم‌ نشست که ویژگی‌های مشترکی داشتند.

او خاطراتی از بازی زنجان‌پور در نمایشی از صدرالدین شجره و نیز خاطراتی از احمد آقالو  و مهدی فتحی بیان کرد و ادامه داد: ما در رادیو با حکمت‌هایی مواجه بودیم که یکی از آنها آموزش سینه به سینه بود. امثال زنجان‌پور، این فضا را ایجاد کردند که حکمت جاری در رادیو، آموزش باشد. چیزی که از این نسل بزرگ عاید من شد، این بود که نظم، توسعه فکری، دانایی و درایت سکوت را می‌آورد. این آدم‌ها هر چه دارند در طبق اخلاص می‌گذارند که دیگران قد بکشند چون آنان بخیل نیستند. ماموریت خود را معرفت‌شناسی و توسعه فکری می‌دانند. آقای زنجان‌پور در عالم هنر، یکی از آبروهای زمین است.

در بخش بعدی، پرویز ممنون، دیگر هنرمند پیشکسوت تئاتر که در وین زندگی می‌کند و دیشب تازه به ایران رسیده، در سخنانی گفت: هنوز گیج راه هستم ولی خوشحالم که در بزرگداشت اکبر شرکت می‌کنم.

او که استاد زنجان‌پور بوده ادامه داد: شما از زمان‌استادی او گفتید و من چند خاطره از زمان دانشجویی‌اش می‌گویم. اولین بار که برای مدیریت دانشکده دعوت شدم، نمایشی از بهمن فرسی روی صحنه بود و اکبر نقش اصلی آن را بازی می‌کرد . فرسی قبل از کارگاه نمایش، کارهای تجربی و غیر متعارف اجرا می‌کرد. با دیدن بازی اکبر حیرت‌زده شدم و اگر سال قبل بازی محمد علی کشاورز را ندیده بودم، با دیدن او روی صحنه، ضعف می‌کردم.

ممنون از زنجان‌پور در کنار آذر فخر و کیهان رهگذر وبه عنوان یکی از چند دانشجوی محبوب خود یاد کرد و افزود: هرچند اکبر هم سنش به دانشجویان نزدیک بود، هرگز سراغ شعار نمی‌رفت و در کار خود همیشه جدی بود. او همیشه محترم بود مثل انتظامی. آنان سر کلاس بسیاری استادان می‌رفتند چون معتقد بودند از هر استادی چیزی یاد می‌گیرند. 

ممنون اضافه کرد: یکی از نقش‌های حساس خود را به او سپرد و بعد از آن، استاد راهنمای رساله‌اش شدم که اجرای نمایش «ریل» نوشته دولت آبادی بود و با همراهای رضا بابک اجرا کردند. همه کسانی که در کار تئاتر هستند، عاشق‌اند ولی زنجان‌پور جدی بود. به همین دلیل وقتی صحبت از بزرگداشت شد، با خودم فکر کردم اگر قرار باشد در بزرگداشت سه چهار تن از دانشجویانم شرکت کنم، حتما یکی از آنان اکبر خواهد بود.

در بخش پایانی، اکبر زنجان‌پور در میان تشویق حاضران روی صحنه رفت و در شرایطی که همه به احترام او ایستاده بودند، گفت: امشب آن‌قدر از من تعریف شد که گیج شدم آن ولی این سخنان مسئولیت آدم را زیاد می‌کند که تماشاگر و هنر را جدی بگیریم. باید حواس‌مان باشد به چیزهایی که نوشته و خوانده نمی‌شود. همه این کارها را می‌کنیم که به فضا برسیم.‌ آنچه کم است، ارتباط نانوشته و ناگفته‌ای است که هر کس سهم خود را از آن بر می‌دارد و گذر می‌کند.

این هنرمند پیشکسوت ادامه داد: وظیفه ماست که سعی کنیم تصویری را که دیده نمی‌شود، بسازیم و آنچه را شنیده نمی‌شود، به تماشاگر پیشنهاد بدهیم و این مال زمانی است که کمتر بتوان حرف زد و گفتنی‌ها را گفت‌.

زنجان‌پور در پایان گفت: امشب از حوصله و محبت شما هم شرمنده‌ام و هم به خودم می‌بالم و اینها مسئولیت مرا بیشتر می‌کند. «ایبسن» می‌گوید قوی‌ترین انسان کسی است که از همه تنهاتر است. بگردیم و تنهایی‌های خود را پیدا کنیم.

سپس نشان ویژه خانه تئاتر با حضور پرویز ممنون، صدرالدین زاهد، محمد رحمانیان، محمود دولت‌آبادی، ایرج راد، اسماعیل خلج، همسر، دختر و نوه زنجان‌پور، نشان ویژه خانه تئاتر به این هنرمند اهدا شد.

متن تقدیرنامه او را شهرام گیل‌آبادی خواند و زنجان‌پور پس از دریافت این نشان گفت: یک عمر دویده‌ام و امشب جایزه گرفته‌ام.

اسماعیل خلج که سال‌ها قبل نمایشنامه مشهور «گلدونه خانوم» را نوشته، خاطره‌ای از زنجان‌پور بیان کرد و گفت: شبی به من تلفن زد و اجازه گرفت اسم دخترش را گلدونه بگذارد و من هم به او گفتم‌ من هم این اسم را از شخص دیگری گرفته‌ام و بر نمایشنامه‌ام گذاشته‌ام.

زنجان‌پور هم توضیح داد نوه‌اش که در این مراسم حضور دارد، دختر گلدونه است.

بعد از برگزاری مراسم، تصاویری از مستند اکبر زنجان‌پور در محوطه باز پارک خانه هنرمندان ایران پخش شد.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • دعوت از اکبر فلاح به کمیته فنی مسابقات کشتی نونهالان
  • نکوداشت اکبر زنجان‌پور (عکس)
  • تصویب طرح یادمان و جانمایی کاربری‌ها در تپه روضه الشهید
  • خاطره خنده‌دار غفوریان از اشتباه گرفتنش با اکبر عبدی! (فیلم)
  • مراسم نکوداشت اکبر زنجان‌پور با حضور استادش
  • نونزدهمین مراسم «شب کارگردان» برگزار شد/ آرزوی نویدمحمدزاده چه بود؟
  • نکوداشت اکبر زنجان‌پور همراه با شرم و حیای نوید محمدزاده
  • جایزه‌ای به نام اکبر زنجانپور اهدا شود/آرزوی نویدمحمدزاده چه بود؟
  • آیت الله جوادی آملی: حرف هر واعظی در مردم اثر نمی‌کند، وگرنه روضه خوانی‌ها و وعظ کم نیست
  • اعتراض علیه سیاست‌های ضد اسلامی دولت آلمان در هامبورگ